نقدی در بارۀ «انجمن هنر در تبعید»
حمید محوی حمید محوی

اخیرا« انجمن هنر در تبعید» اعلامیه ای منتشر کرده و اعلام داشته است که به تاریخ هشتم تا یازدهم آوریل 2010 هشتمین« جشنوارۀ سینمای ایران در تبعید» را در پاریس برگزار می نماید. و این بار چنان که در زیر- عنوان برگ انترنتی اعلامیه مشاهده می کنیم، «انجمن هنر تبعید» این جشنواره را به «( تمام زنان آزادیخواه جهان)» اهداء کرده است.

 ولی معلوم نیست به چه علتی  انجمن هنر در تبعید هدیۀ خود را در پرانتز بسته بندی و به پیشگاه بانوان آزادی خواه جهان اهداء می کند؟

 

موضوع «انجمن هنر در  تبعید» و فعالیت هایش در خارج از کشور و به ویژه در سطح پاریس طبیعتا در مبحث مابین فرهنگی ایران قابل بررسی می باشد، یعنی یکی از موضوعات مرکزی که همواره  در بررسی های گاهنامۀ هنر و مبارزه از اهمیت خاصی برخوردار بوده و هست.

 با این وجود به دلیل تراکم کارها و فقدان اطلاعات کافی و بسته بودن درهای چنین محافلی (بخوانید به دلیل اختناق و تروریسم فرهنگی و باند بازی که در بنیاد محافل خارج از کشور موج می زند)، هنوز در وبلاگ «مابین فرهنگی ایران و جهان» که به بررسی و تحلیل آثار  و فعالیتهای فرهنگی و هنری در عرصۀ مابین فرهنگی اختصاص دارد،  مطلب شایان توجهی  به زبان فارسی که مستقیما به این انجمن  و یا نظایر آن مربوط باشد، منتشر نشده است.   

با این وجود من هر ساله تا جایی که فرصت داشته باشم این جشنواره ها را با قطعه ای کوتاه، نظیر همین نوشته، بدرقه می کنم و بیشتر از این جهت که به این انجمن  و دیگر شهروندان ایرانی پاریس یادآوری کنم که تشخیص اثر هنری و فعالیت های هنری و فرهنگی در سطح اجتماعی موضوع ساده ای نیست، و هرگز تصور نکنند می توانند موضوع و مسائل و مشکلات هنر و دموکراسی و آزادی بیان  و آزادی  دسترسی به رسانه ها و آموزش هنری  را با چنین تبعیدیان خوش ذوق و نابغه و نسبتا پر درآمدی حل شده بدانند و تصور کنند که تنها همین باقی مانده است که جمهوری اسلامی سرنگون شود تا هنر درتبعدیان سرانجام به وطن باز گردند و بخواهند واقعۀ نوید بخش آزادی شان را جشن بگیرند و خودشان را به عنوان پیشگام و  آزادی خواه در دفتر تاریخ ثبت کنند.

«انجمن هنر در تبعید» در واقع،  در تبعید نیست بلکه هنر در تبعیدیان در سرزمین موعود خودشان به سر می برند، همانطور که آذر نفیسی ها و گلی ترقی ها و نظایر آنها سرانجام به  سرزمین موعود خودشان رسیده اند و ملالی نیست جز دوری شما.

همانطور که گفتیم، متأسفانه در این جا فرصت و امکان آن نیست که ما به شکلی که باید و شاید به بررسی فعالیت های این انجمن و هویت اجتماعی، سیاسی و طبقاتی ...و تحلیل گفتمان آنها و بندهایی  بپردازیم که چنین محافلی را از یک سو به کشورهای جنایت کار و بربریت اروپا و آمریکا و از سوی دیگر به بورژوزی عقیم و معامله گر و کار چاق کن ایران پیوند می زند. با این وجود فهرست وار به نکاتی چند اشاره می کنیم.

از دیدگاه ما، آزادی خواهی نزد انجمن هنر در تبعید، پیش از همه روی محور نوع فعالیت اصلی اش یعنی سینما، دچار تزلزل می شود زیرا به فعالیتی تکیه دارد که در حال حاضر کمتر از دیگر فعالیت های هنری « دموکراتیزبل» است. البته فعالیت های تآتری این انجمن را نیز باید یادآور شویم که مشمول همین نقد می شود. در هیچ کجای دنیا، سینما و تآتر یک فعالیت هنری دموکراتیک نبوده و نیست. زیرا باید بدانیم که سینما پیش از همه یکی از صنایع بوده و از جمله صنایع سنگین است. حتی در کشوری نظیر آمریکا از صنعت اتومبیل هم مهمتر به نظر می رسد.

 و علاوه براین، به دلیل ضرورت سرمایه و سپس شبکۀ تجارتی که ساخت فیلم بدان ها نیازمند است، این مجموعه از امکانات سینما و به نسبت نازل تری تآتر را به عنوان فعالیتی دموکراتیک در جهان هنر مردود می سازد.

یکی از نکات مهم و مبهم در رابطه با «انجمن هنر در تبعید» نیز پیرامون همین چشم انداز صنعتی و تجارتی و مالی مطرح می باشد، و ما کمتر از همه از منشأ بودجه ها و پشتیبانی های سیاسی و اجتماعی آنها در تبعید مطلع هستیم.

نکتۀ دیگری که خیلی سریع می توانیم مطرح کنیم، چگونگی تشخیص هویت طبقاتی یک انجمن و یا سازمان و نهاد است. انجمن و سازمان و نهاد بورژوا که بر اساس تبعیض طبقاتی و حتی نژادی و ملّی فعالیت می کند، هیچ گاه به امور آموزشی و تشویق و ایجاد امکان فعالیت برای شهروندان توجهی نشان نمی دهد و تنها به محصول تولید شده تکیه دارد. یعنی کاری به ضرورت های آموزشی و مادی برای عموم ندارد ولی از عموم در خواست می کند که حتی بیست دقیقه قبل از شروع نمایش با بلیط خریداری شده در محل نمایش حضور پیدا کنند و مثل بره های تسلیم شده شاهد هنرنمایی ژنی های جهان هنر باشند. چنین مشخصاتی کاملا با ساخت و ساز «انجمن هنر در تبعید» تطبیق دارد.

البته هویت و مشخصات فرهنگ حاکم یعنی فرهنگ بورژوایی و طبقاتی می تواند در عرصۀ نقد آشکار گردد. قوم برتر به نمادهای قدرت و اعتبار اقتدارگرایانۀ نهادهایش تکیه می کند، و به عبارت دیگر نقد در ذهن این طبقه و ساکنین آن نقد اقتدارگراست. به همین علت نیز بوده است که محافل فرهنگی و هنری ایرانیان در فرانسه غالبا از نقدهای ما گریزانند.

نکتۀ بعدی عملکرد چنین انجمن هایی در سطح اجتماعی و تبلیغات در عرصۀ بین المللی و مابین فرهنگی ست. یکی از عملکردهای چنین انجمن هایی در این نکته نهفته است که می خواهد به عنوان نمونه ای از آزادی بیان در کشوری نظیر فرانسه مطرح گردند، و مدعی شوند که این آزادی در حدی ست که ما حتی می توانیم سالیانه برای سینما جشنواره برگزار کنیم.  چنین ادعایی مطمئنا با واقعیات اجتماعی کشور فرانسه و خصوصا خارجیان غیر اروپایی مقیم نظیر خود من  در کشورهای اروپایی خیلی فاصله دارد، و فاصله  در حدی ست که می توانیم بگوییم که با چنین ادعایی، ما با نظریه ای منسجم در عرصۀ هنری و فرهنگی و اجتماعی سروکار نداریم بلکه با یک تبانی و توطئه از جانب مزدوران و جانیانی سروکار داریم – به مصداق کتاب «اعترفات جنایتکار اقتصادی» اثر جان پرکینز -  که در خدمت امپراتوری جهنمی نظام سرمایه داری و طبقاتی هستند. 

بی آن که خواسته باشیم از این نظریات به نتیجه گیری کلی و جامعی برسیم، به طریق اولی به یکی دو نکتۀ دیگر اشاره خواهیم کرد. نخست، باید دانست که نقطۀ مفصلی و مشترک «انجمن هنر در تبعید» با «انجمن هنر در وطن» در حذف اکثریت به نفع اقلیت (که این اقلیت نیز الزاما  و اجبارا و طبیعتا باید از نظر فرهنگی حتما عقیم باشد...زیرا امروز در هیچ یک از کشورها چه سرمایه داری پیشرفته باشد و چه سرمایه داری عقب افتاده نظیر استعمار کدۀ ایران، به دلایل کاملا مشخص، هیچ دولتی تاب تحمل فرهنگ و هنر اصیل را ندارد. فرهنگ و هنر اصیل همواره در مبارزات طبقاتی ممکن می گردد. خارج از مبارزات طبقاتی ما با تروریسم فرهنگی سروکار خواهیم داشت و حد وسط هم نداریم. اپوزیسیون های ایرانی اگر چه دولت نیستند، ولی مکان اپوزیسیون های ایران در خارج از کشور نیز همان مکانی ست که قدرتمندترین نیروهای ارتجاعی و جنایتکار در جهان مثل اروپا و آمریکا به آنها اهداء می کنند.) ولی چنین سیاستی در عرصۀ فرهنگی ( و مابین فرهنگی) و اجتماعی بی آن که خشونتی به کار برده شود، ممکن نیست. در نتیجه حذف «سوژه» وجه مشخصۀ آنان است که الزاما  با سرکوب و اختناق و تبعیض همراه می گردد. البته شاید «انجمن هنر در تبعید» واقعا به چنین اموری آگاهی نداشته باشد، و کاملا هم طبیعی است که آگاهی نداشته باشد.

پاریس. ‏10‏/03‏/27

 

 

 


March 29th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل هنری